???????????????? سیزده آمد و مردم همه در دامن دشت من که از عشق تو عمریست به صحرا زدهام سبزهیِ سیزده را هر که به فالی گره زد من گره میزنم اقبال تو را بر دل خویش سبزه ها را گره زدم به غمت غم از صبر بیشتر شده ام سال تحویل زندگیت به هیچ سیزده های در به در شده ام دنیای منزندگی من و نفس های من تو هستی تو که نوروزم را تازه کرده ای و سیزده را با خیالت سرسبزتر از همیشه هستم گره ميزنم در خيالم تمام دوست داشتنم را به تارِ مویت و ميبافم روزی باهم بودنمان راكه باز نمى شودمگر با دستانِ تو سبزه در دست تو و چشم من اما نگران که گره را به هوای چه کسی خواهی زد تلخست این سیزده های بی تو کاش نباشد هیچ روزی بی تو امروز هم به ته رسید گویی هر روز بی تو سیزده در به دریست به چشمانت که نمی شود دروغ گفت اما این گره هم به سبزه ی چشمانت تباه شد باور کن سیزده همان دروغ بی توست گره ڪردن سبزه هاكه خرافات است توقول بده مى آيى من يڪ روز نه هرروز زمين رابه آسمان گره ميزنم سیزده را هم که به در کردیم باز ما ماندیم و آرزوهای روی دستمان سیزده بدر مبارک
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,
|